اولین روز پاییزیمون + ورودت به پیش دبستانی
سلام عزیزم امروز صبح بر خلاف روزهای قبل که تا ظهر میخوابیدی مث یه فرشته کوچولو ساعت 7:20 دقیقه تا گفتم : مامانی جونم ... ترنم چشمای عسلیه نازتو باز کردیو یه لبخند شیرین تحویلم دادی و گفتی : سلام ملکم . دانش آموز چشماش میسوزه ... بعد رفتی تا صورتتو بشوری منم که از دیشب همه چیزاییو که لازم بود آماده کرده بودم تا اومدی صورتتو خشک کردم یه بوس آبدارت کردمو لباساتو پوشوندم والبته طبق معمول با صبحونه خوردن مخالفت کردی ... منم نخواستم بد بشمو صبح شیرینمونو خراب کنم پس به همون کیکی که گفتی میخوام تو ماشین بخورم اکتفا کردم عزیز دلم ایشلا که روز خوبی داشته باشی ایشون گل دختری هستن آماده شدن برن مهد خو...
نویسنده :
مامانیه آلاء و ترنم
17:46