یه مامانیه تنبل
به همه سلام ... چه قد تو این مدتی که نبودم شرمنده دوستای گلم شدم که دائم حالمونو می پرسیدن از همتون ممنونم مهربونا ... خیلی خوشحالم که دوستایی به این گلی دارم با اینکه بهشون سر نمیزدم اما اونا میومدن پیشم و جویای احوالمون بودن
حالا از این مدتی که نبودم بگم ... تنبلی بیداد میکنه شدم یه مامانیه تنبل اما خدارو شکر شلخته نشدم و درسته که تو هر کاری یه کم کوتاهی میکنم اما حداقلش اینه که با توجه به وسواسی که داشتم همه جا مرتب و تمیزه ... ترنم جونم که واقعا منو اذیت مبکنه این نی نی طفلکی هنوز نیومده ترنمو با خودش در گیر کرده ماجرایی دارم با این دوتا خانوم از وقتی فهمیده پای یه نی نی دیگه در میونه هر شب تشریفشو میاره تو تخته من میخوابه که این خودشم دلیلی دیگه واسه ننوشتن این مدته منه ... تا نخوابه نمیذاره جم بخورم یه چیزایه ریزه میزه واسه نی نی خریدم + لوازم بهداشتیش که مورد لطف ترنم خانوم قرار گرفتنو از تو اتاقش به اتاقه من پرتاب شدن منم در ظاهر اینجوری اما ته دلم اینجوری گیر افتادم حسابی ... یه روز به منو سعید میگه کسایی که میخوان از دلشون نی نی در بیارن اول باید به فکر اتاقشم باشن تو اتاقه من جا نداره که چیزی بذارین ... ترنم اینم ما
انشالا تو این هفته میرم سونو تا جوجوبلا شناسایی بشه منم که عشقه خریدو ددر بازی راه بیفتم دنبال این کارا
تقریبا هیچ روزی خونه نیستم واسه ناهارو شام یا بیرون یا مامانیه سعید که خیلی به من لطف داره با دو جور غذا منتظرمونه گاهی فکر میکنم حتما یه حکمتی بوده که 14 سال مامان نداشته باشم اما 7 سال یه مادر شوهر مثه فرشته داشته باشم
اینم چند تا عکس از روزایی که نبودیم
یه روز ناهار رستوران آبنوس
اینجا هم یه جای پر خاطره واسه منو بابایی فلامینگو
دهه اول محرم یه شب بعد از اینکه مجلسمون تو خونه تموم شد رفتیم تو خیابونا یه دوری زدیم
به قول خودت رفتی با قیمه عکس بگیری ... هر چی میگم خیمه میگی نه! نه! نه! قیمه درسته !!!
اینم یه قیمه! دیگه
اینام عکسهای دو شب قبل
ایشالا دیگه مامانه تنبلی نباشم
اینم واسه نی نی گولوی 15 هفته ای مامان
2 آذر 92